پيام
+
جوان خيلي آرام و متين به مرد نزديک شد و با لحني موأدبانه گفت:
ببخشيد آقا! من ميتونم يه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنين حرفي را نداشت و حسابي جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و ميان بازار و جمعيت، يقه جوان را گرفت و عصباني، طوري که رگ گردنش بيرون زده بود، او را به ديوار کوفت و فرياد زد:
مرديکه عوضي، مگه خودت ناموس نداري... گه ميخوري تو و هفت جد آبادت، خجالت نمي
ماتريکس خانومღ
90/8/29
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
فهرست برترین کاربران از نظر بیشترین پیام های منتخب شده از سوی دبیران مجله پارسی نامه.
30 رتبه برگزیده
بیشتر
برچسب های پرکاربرد