1. لبخند جذابتان می کند همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم. 2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد. دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند. 3. لبخند مسری است. لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید. 4. لبخند زدن استرس را از بین می برد. وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید. 5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید. 6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد. وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید. 7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند. تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است. 8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد. عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید. 9. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید. به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند. 10. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید. لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید. |
دانلود های خود را به ما بسپرید
در اسرع وقت
با نازلترین قیمت
تلفن : 09367114671
پست الکترونیکی : FANTOM95@YAHOO.COM
FANTOM9555@GMAIL.COM
وبلاگ : FANTOM.parsiblog.com
نزدیکیهای میدان کنار خیابان بساطش را پهن کرده بود.
مکر و فریب می فروخت.
خیلیها دورش جمع شده بودند .
مشتری زیاد بود ،هول میزدند و هیاهو میکردند و بیشتر میخواستند.
همه چیز داشت ،دروغ،غیبت،خیانت،حرص،غرور،جاه طلبی و...
هر کس چیزهایی میخرید و در مقابل چیزهایی میداد.
عده ای پاره ای از قلبشان وعده ای عمده ی روحشان را .
عده ای ایمان و بعضی آزادیشان را.
ابلیس میخندید و در چشمانش جهنم برق میزد.دهانش بوی گند درک میداد.
دلم میخواست تمام نفرت و کینه ام را توی صورتش تف کنم.
حس کردم ذهنم را میخواند.
موذیانه لبخند زد و گفت:
"من برای کسی مزاحمتی ایجاد نکردم،گوشه ی خلوتی بساط پهن کرده ام ،حتی نجوا هم نکردم.
نه داد و فریاد کردم و نه انسانی را به اجبار وادار به خرید کردم.ببین!انسانها خودشان اینجا جمع شده اند"
چیزی نگفتم.
نزدیکتر آمد ،سرش را نزدیک گوشم آورد و آرام گفت:
"البته میدانم که تو با همه اینها فرق میکنی.
تو مومن و زیرک هستی.
ایمان و زیرکی ،انسان را نجات میدهد.
این ها ساده و تشنه هستند.
خیلی ساده فریب میخورند"
حس میکردم از شیطان متنفرم.
اما حرف هایش خیلی شیرین بود.
چیزی نگفتم و گذاشتم صحبت کند و او میگفت و میگفت و میگفت.
چند ساعتی کنار بساطش نشستم ،خیلیها آمدند و رفتند.همینطور که به بساطش خیره شده بودم ،چشمم به پاکتی پر ازعبادت
افتاد که بین چیزهای دیگر بود.
شیطان را پاییدم و آهسته دور از چشمش آنرا برداشتم و درون جیبم گذاشتم.
توی دلم خندیدم و با خود گفتم :
"بگذار برای یکبار هم که شده ،یک نفر چیزی از شیطان بدزدد.بگذار یکبار هم شیطان فریب بخورد"
سریع خودم را به خانه رساندم و در پاکت کوچک عبادت را باز کردم.
اما درونش جز غرور چیز دیگری نبود.
پاکت از دستم رها شد و غرور سراسر اتاق پخش شد.
من هم فریب خورده بودم.فریب.
سریع دستم را روی سینه ام گذاشتم،قلبم نبود.
متوجه شدم که آنرا نزدیک بساط شیطان جاگذاشتم.
تمام راه را با تمام قدرت دویدم.
تمام راه لعن و نفرینش کردم.
تمام راه با چشمان گریان خدا خدا کردم.
میخواستم گلوی نامردش را بگیرم و عبادت دروغی اش را به سرش بکوبم و تمام قلبم را پس بگیرم.
به آنجا رسیدم،اما شیطان نبود.
همان جا نشستم و های های گریه کردم.
دیگراشکی در چشمانم نمانده بود.از جای خود بلند شدم.
بلند شدم تا بی قلبی ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم،صدای قلبم را.
همان جا بی اختیار سر به سجده فرود آوردم و به زمین بوسه زدم.
به شکرانه وسپاس، بابت قلبی که پیدا شده بود.
راستی شما کسی را میشناسید که از شیطان چیزی نخریده است؟
برای استفاده از شکلک های مخفی در یاهو مسنجر کد های زیر را در پنجره pm کپی کنید.
لیست کامل شکلک های مخفی :
:o3
:-??
%-(
:@)
3:-O
:(|)
~:>
@};-
%%-
**==
(~~)
~O)
*-:)
8-X
=:)
>-)
:-L
[-O<
$-)
:-"
b-(
:)>-
[-X
\:D/
>:/
;))
:-@
^:)^
:-j
(*)
o->
o=>
o-+
(%)
نظر یادتون نره
در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود
در حضور واژه های بی نفس
صدای تیک تیک ساعت را گوش کن
شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی
این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان